معنی صورتکاری صورتکاری صورت کشی، تصویرسازی، نقش کردن صورتی بر سنگ یا چیز دیگر تصویر صورتکاری فرهنگ فارسی عمید
صورتکاری صورتکاری تصویرسازی. صورت کشی. نقش کندن بر چنگ و دیگر چیز: چو شد پرداخته فرهاد را سنگ ز صورتکاری دیوار آن سنگ. نظامی لغت نامه دهخدا
خوردکاری خوردکاری دقت پسندی و صنعت باریک و نازک که استادان دستکار نمایند. (آنندراج). خردکاری لغت نامه دهخدا
صورتگری صورتگری تصویرسازی، نقاشی، برای مِثال دهد نطفه را صورتی چون پری / که کرده ست بر آب صورتگری (سعدی۱ - ۳۴) فرهنگ فارسی عمید