جدول جو
جدول جو

معنی درپه

درپه
درپی، تکۀ پارچه ای که بر پارگی جامه بدوزند، پینه، پاره
تصویری از درپه
تصویر درپه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با درپه

درپه

درپه
درپی. درپین. وصله. دربه. پارچه و پینه که بر جامه دوزند. (از برهان). پیوند و پینه که وصلۀ جامه را گویند و چون آنرا در پس دریدگی جامه نهند درپی و درپین خوانند. (آنندراج) (انجمن آرا). پینه و پیوندی که بر جامه دوزند. تکه ای که بر پارگی پارچه دوزند:
ز بس درپه که زد بر خرقۀ خویش
ز سنگینی بدی هفتاد من بیش.
شمس کوتوالی
لغت نامه دهخدا

در په

در په
پینه وپیوندی که بر جامه دوزند تکه ای که بر پارگی پارچه دوزند
در په
فرهنگ لغت هوشیار

دژپه

دژپه
غده ای بزرگ زیر پوست یا ضمن مخاطهای بدن برآید. دشپل دشپیل
دژپه
فرهنگ لغت هوشیار