جدول جو
جدول جو

معنی پرداغ

پرداغ
پردردوغم مثلاً دل پرداغ، شخص بسیار اندوهگین و ماتم زده
تصویری از پرداغ
تصویر پرداغ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرداغ

پرداغ

پرداغ
دردناک. المناک. پر از درد و داغ. پر از درد و رنج:
کزین تخمه پرداغ و دودیم و درد
شب و روز با پیچش و باد سرد.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت پرداغ و درد
دو دیده پر از آب و رخساره زرد.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت پرداغ و درد
پرآژنگ رخ لب پر از باد سرد.
فردوسی.
سه دیگر که پرداغ دارد جگر
پر از خون دل از درد چندان پسر.
فردوسی.
کنون خیره آهرمن دل گسل
ورا از تو کرده است پرداغ دل.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پرداز

پرداز
در ترکیب بجای (پردازنده) آید بمعانی ذیل: گوینده. پردازنده سراینده: قصه پرداز داستان پرداز، سازنده تمام کننده: چهره پرداز، تهی کننده خالی کننده: کیسه پرداز، تحریر باریک که گرد تصویر و نقوش مصوران میکشند چنانکه بر تصویر برگ بجای رگهایش خطوط سازند
فرهنگ لغت هوشیار