نگهبانی، نگه داری، مواظبت، حرمت، برای مثال بدان را نوازش کن ای نیک مرد / که سگ پاس دارد چو نان تو خورد (سعدی۱ - ۸۸) پاره، جزء، قسمتی از شب یا روز، برای مثال چو یک پاس از تیره شب درگذشت / تو گفتی که روی هوا تیره گشت (فردوسی۴ - ۱۶۵۲)
در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود پاس دادن: مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن، پاس داشتن پاس داشتن: مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن پاس دادن: در ورزش توپی رد کردن توپ به همدسته، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری