جدول جو
جدول جو

معنی پابلند

پابلند
پادراز، حیوانی که پاهای دراز دارد، مثل شتر، اسب و استر
تصویری از پابلند
تصویر پابلند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پابلند

پابلند

پابلند
انسان یا حیوانی که پای بلند دارد پادراز مقابل پا کوتاه
پابلند
فرهنگ لغت هوشیار

پابلند

پابلند
ستور که قوائم بلند دارند چون اشتر و استر و اسب و خر. مقابل کوتاه پا چون گوسفند و بز و میش
لغت نامه دهخدا

پابند

پابند
پابَند، ریسمانی که با آن پای حیوان یا اسیر یا مجرم را ببندند، پاوَند، پای بَند، پای وَند، چِدار
کنایه از مقید، گرفتار، کنایه از کسی که به کاری یا شخصی علاقه مند باشد، بَخو، قید
پابند شدن: مقید شدن، گرفتار شدن، کنایه از عاشق شدن
پابند
فرهنگ فارسی عمید

پابند

پابند
بندی برای بستن پای مجرمان، عقال، آنچه که با آن پای حیوان را ببندند، گرفتار، اسیر، شیفته، مفتون، متعهد، وفادار
پابند
فرهنگ فارسی معین

پابند

پابند
مقید، وابسته، اسیر، دچار، گرفتار، عیالوار، متاهل، معیل، دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه، بند، قید، پاوند
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پابند

پابند
سخن خوش و لطیف بود، یا بوسه است که از فرزند و عیال یابد یا به دوستی دهد. اگر پابند بسیار بیند، نعمت و روزی حلال است به قدر آن که دیده. اگر دید پیرزنی خروارها پابند بدو بخشید، دلیل است که مال و نعمت دنیا بیابد و به قدر آن کارش نظام گیرد. اگر بیند پابند بسیار داشت و جمله را ببخشید یا از وی ضایع شد، دلیل که اگر نعمت دارد جمله را نفقه کند، یا از وی ضایع گردد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پا بند

پا بند
آنچه بر پای بندند بندی که بر پای مجرم بندند پاوند، قندان کودک، گرفتار مقید، فریفته مفتون عاشق دلباخته، متاهل دارای همسر
فرهنگ لغت هوشیار