آیینه ای که از قطعۀ آهن یا فولاد صیقل شده می ساخته اند، آیینۀ تال، آیینۀ حلبی، آیینۀ رومی، آیینۀ رویین برای مثال همی بنفشه دمد گرد روی آن سرهنگ / همی به آینۀ چینی اندر آید زنگ (فرخی - ۲۱۱) ، کنایه از خورشید، برای مثال چو آیینۀ چینی آمد پدید / سکندر سپه را سوی چین کشید (نظامی۵ - ۹۲۸)
آینۀ چینی. و آن آیینه ای بوده است که از آهن و فولاد جوهردار می کرده اند. آینۀ حلبی. سجنجل. (زمخشری) : آن را که رسد از مرض لقوه گزند باید که به یاد دارد از من این پند آیینۀ چینی به نظر آورده در خانه تاریک نشیند یک چند. یوسفی طبیب. ، مجازاً، خورشید: چو آیینۀ چینی آمد پدید سکندر سپه را سوی چین کشید. نظامی
آینه ای از فولاد جوهردار. آینه از مس و نقره و برنج. (تحفه). ظاهراً آینۀ حلبی نیز همین است. سجنجل. (زمخشری). آینه که از تل یا تال سازند. (برهان) : همی بنفشه دمد زیر زلف آن سرهنگ همی بر آینۀ چینی اندرآید زنگ. فرخی. هرکه را جام از آینۀ چینی است لاجرم کار خویشتن بینی است. سنائی. و رجوع به آیینۀ چینی شود