معنی آیینه تال آیینه تال آیینۀ چینی، آیینه ای که از قطعۀ آهن یا فولاد صیقل شده می ساخته اند، آیینۀ حلبی، آیینۀ رومی، آیینۀ رویین تصویر آیینه تال فرهنگ فارسی عمید
آیینه دار آیینه دار آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند، سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام فرهنگ لغت هوشیار
آیینه کاو آیینه کاو نوعی آیینۀ کروی که به سمت داخل فرورفتگی دارد و اشیا را کوچک تر نشان می دهد، آیینِۀ مُقَعَّر فرهنگ فارسی عمید
آیینه دار آیینه دار کسی که آیینه را در پیش عروس یا هر کس دیگر نگه دارد تا خود را در آن ببیند، سلمانی، آرایشگر فرهنگ فارسی معین
آیینه پیل آیینه پیل طبل یا دُهُل بزرگ که آن را بر پیل می نواختند، جرس و زنگی که بر پیل می آویختند فرهنگ فارسی معین