جدول جو
جدول جو

معنی اسل

اسل
نیزه، هر چیز باریک و تیز مانند کارد، شمشیر و تیر، خار، نوعی نی که از آن حصیر می بافند، دوخ
تصویری از اسل
تصویر اسل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اسل

اسل

اسل
اسلو. نام قدیمی که در 1924م. مجدداً برای کریستیانیا پایتخت نروژ اتخاذ شد و آن در خلیج متشکل از (سکاگِراک) واقع است و 250000 سکنه دارد و تجارت آن بارونق است
لغت نامه دهخدا

اسل

اسل
یکی از جزائر روسیه در بحر بالتیک در مدخل خلیج لیوونیا. طول آن 90 هزار و عرض 50 هزار گز. مرکز آن شهرک آرتسبورگ است. محصولات کتان و حبوبات. لیوونیائیهای باستانی این جزیره را از امکنۀ متبرکه میدانستند ووقتی متعلق بدانمارک، و بعدها بسوئد تعلق یافت و سپس روسیه این سرزمین را بالیوونیا ضبط و تسخیر کرد
لغت نامه دهخدا

اسل

اسل
روستایی از دهستان اوریم رودبار بالای قائم شهر، باتلاق.، تالاب استخر آب بندان، چمن زار توأم با چاله های آب
فرهنگ گویش مازندرانی

ابل

ابل
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
فرهنگ لغت هوشیار

احل

احل
حل گردانیدن حل کردن، فرود آوردن در جایی، در ماههای حل در آمدن از ماههای حرام بیرون آمدن، یا احل از حرام. بیرون آمدن از حرام مقابل احرام (در حج)
فرهنگ لغت هوشیار

اخل

اخل
نیازمندتر خلل آوردن خلل و رخنه کردن خلل رسانیدن زیان رسانیدن بهم زدن و درهم و برهم کردن، یا اخل در امری. کارشکنی
فرهنگ لغت هوشیار