آلتی است آهنین یا فولادی کوتاه با سری پهن و مورب تیز کرده که صحافان و کفاشان و سراجان بوسیله آن پوست را نازک کنند و بتراشند و ببرند شفره از میل گزن: خشم کفشگر زیادت گشت و نشگرده برداشت پیش ستون آمد و بینی حجام را ببرید
آلتی است آهنی که بدان کفشدوزان چرم را قطع کنند و به هندی راپی گویند. (غیاث اللغات). افزاری است صحافان و کفشدوزان و سراجان را که بدان پوست را ببرند و بتراشند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). و آن را شفره نیز گویند و به عربی ازمیل خوانند. (برهان قاطع). دست افزاری بود مر صحافان و کفش گران و موزه و سراج سازان و امثالهم را که بدان پوست را ببرند و بتراشند و بپیرایند و آن را به تازی ازمیل خوانند. (جهانگیری). شفره. محذی. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به نشکرده شود: به نشگرده ببرید زن را گلو تفو بر چنین ناشکیبا تفو. بوشکور (از انجمن آرا). ، آهنی تیز است چون هلالی که بر جانب نیزه نصب کنند شکار گور را. ازمیل. (یادداشت مؤلف) ، تیغ دلاکان. (یادداشت مؤلف). رجوع به نشکرده شود: امروز باسلیق مرا ترسا بگشود بامداد به نشگرده. کسائی
آلتی است آهنین یا فولادی کوتاه با سری پهن و مورب تیز کرده که صحافان و کفاشان و سراجان بوسیله آن پوست را نازک کنند و بتراشند و ببرند شفره از میل گزن: خشم کفشگر زیادت گشت و نشگرده برداشت پیش ستون آمد و بینی حجام را ببرید
ابزار آهنی دم تیز که با آن چرم را می برند یا پشت چرم و تیماج را با آن می تراشند، شَفرِه، گَزَن، نِشگِردِه، گَهزَن برای مِثال به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۵) نیشتر حجام
دست افزار کفشدوز و موزه دوز. (لغت فرس اسدی ص 507) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). شفره. (از منتهی الارب). ذرب. (از منتهی الارب). از میل. (تفلیسی). ارمیک. محذی. آلتی است مجلدین و هم کفشگران را. (یادداشت مؤلف). رجوع به نشگرده شود: به نشکرده ببرید زن را گلو تفو بر چنان ناشکیبا تفو. بوشکور. کفشگر... نشکرده برداشت. (کلیله و دمنه). گمان برم که به وراقی و به جلدگری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده تراش کرده بوی آرزوی زر دو هزار درست و نیمه برون از قراضه و خرده. سوزنی. ، نیشتر حجام. (یادداشت مؤلف) : امروز بامداد مرا ترسا بگشود باسلیق به نشکرده. کسائی