جدول جو
جدول جو

معنی گلاندن

گلاندن
افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، لاندن
تصویری از گلاندن
تصویر گلاندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گلاندن

خلاندن

خلاندن
فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر. فرو کردن
فرهنگ لغت هوشیار

خلاندن

خلاندن
فروکردن چیزی باریک و نوک تیز مانندِ سوزن و خار در بدن یا چیز دیگر
خلاندن
فرهنگ فارسی عمید

گلانیدن

گلانیدن
تکاندن و افشاندن دامن جامه و قالی و برگ گل و غیره
گلانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

گسلاندن

گسلاندن
پاره کردن جدا کردن: عمودی فروهشت بر گستهم که تا بگسلاند میانش زهم، وادار کردن بپاره کردن و جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار