جدول جو
جدول جو

معنی گشاد دادن

گشاد دادن
رها کردن تیر از کمان، در بازی نرد باقی گذاشتن مهره تک در خانۀ نرد
تصویری از گشاد دادن
تصویر گشاد دادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گشاد دادن

گشاد دادن

گشاد دادن
رها کردن تیر از کمان، (نرد) یک مهره در خانه گذاشتن
گشاد دادن
فرهنگ لغت هوشیار

گشاد دادن

گشاد دادن
راندن تیر از کمان. انداختن. افکندن. رجوع به گشاد شود، نشاندن مهره های تک در خانه نرد
لغت نامه دهخدا

کشاد دادن

کشاد دادن
در مقصود بر روی کسی واکردن. (آنندراج). گشاد دادن.
- کشاد دادن کار، متعدی کشودن کار. (آنندراج) :
کار را دادن کشاد آلوده خود را کردنست
تکیه بر دیوار در را وقت در واکردنست.
محسن تأثیر (ازآنندراج).
رجوع به گشاد دادن شود.
- کشاد کار، برآمدن حاجت. (آنندراج). رسیدِ مقصود:
خدا که صورت ابروی دلگشای تو بست
کشاد کار من اندر کرشمه های تو بست.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

گشایش دادن

گشایش دادن
وسعت دادن توسعه بخشیدن، بر روزی کسی افزودن زندگی او را مرفه ساختن: جهان آفرینت گشایش دهاد، که گر وی ببندد که داند گشاد ک (بوستان سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار