جدول جو
جدول جو

معنی کش

کش
که اش، که او را، برای مثال حافظ چه طرفه شاخ نباتی ست کلک تو / کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است (حافظ - ۹۶)
نواری با رشته های لاستیکی که با کشیده شدن بلندتر می شود، دارای قابلیت ارتجاع، کشی مثلاً شلوار کش،
بن مضارع کشیدن، کشنده، حمل کننده، پسوند متصل به واژه به معنای حامل مثلاً بارکش، هیزم کش،
تحمل کننده، پسوند متصل به واژه به معنای متحمل مثلاً جفاکش، زحمت کش،
تماس دهنده، پسوند متصل به واژه به معنای مالنده مثلاً اتوکش، اره کش،
پسوند متصل به واژه به معنای آشامنده مثلاً جرعه کش، پیاله کش،
پسوند متصل به واژه به معنای حرکت دهنده مثلاً لشکرکش،
پسوند متصل به واژه به معنای پوشاننده مثلاً دستکش،
پسوند متصل به واژه به معنای بیرون آورنده مثلاً آبکش، دودکش،
پسوند متصل به واژه به معنای استفاده کننده مثلاً قمه کش
کش آمدن: درازتر شدن، ممتد شدن، از حد معمول درازتر شدن چیزی وقتی که دو سر آن را بکشند
کش واکش: کنایه از بگو مگو، نزاع
تصویری از کش
تصویر کش
فرهنگ فارسی عمید