مرحلۀ دوم یقین، پس از علم الیقین که سالک به سبب صفای باطن به کشف بسیاری از اسرار جهان نائل می شود، یقین به کیفیت و ماهیت چیزی با دیدن آن به چشم، یقین داشتن بر ماهیت امری یا چیزی که به چشم دیده شده، چنان که از دیدن آفتاب به وجود آن یقین کنند
یکی از مراتب ثلاثۀ یقین (علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین) است. (یادداشت مرحوم دهخدا). کیفیت وماهیت چیزی را به یقین دریافتن، بعدِ دیدن آن به چشم. یقین را سه مرتبه است: یکی علم الیقین، که دانستن امری یا چیزی باشد به کمال تیقن به کیفیت و ماهیت آن که اصلاً بوی شک در آن نباشد. دوم عین الیقین، و آن دیدن چیزی است بچشم خود، مثلاً دیدن آتش از دور، و این به نسبت اولی اقوی است. سوم حق الیقین، و آن داخل شدن است در آن چیز، یا خود آن چیز گردیدن یا در او محوشدن، مثلاً داخل شدن در آتش که از دور دیده میشود و سوخته شدن در آن، و این یقین از یقین دوم نیز اقوی است. و بعضی چنین مثال آورده اند که چنانچه شخصی میداند که خوردن زهر میکشد این علم الیقین است و اگر دید که روبروی او کسی زهر خورد و بمرد این عین الیقین است و اگر خود بخورد و در نزع افتد، این حق الیقین است. (آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به علم الیقین (ذیل علم) شود: ثم لترونها عین الیقین (قرآن 7/102) ، سپس هرآینه خواهید دید آن را به مشاهدۀ یقین. دانم یقین که او را در دل گمان نمانْد کاندر جهان کمالش عین الیقین شده ست. مسعودسعد. نور علمت خلق را پیش از اجل داده در کشف المحن عین الیقین. خاقانی. در جهان نبود بتر از یار بد وین مرا عین الیقین گشته ست خود. مولوی. حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین. سعدی. دلت را دیده ها بردوز تا عین الیقین گردد. سعدی