عید گرفتن. جشن به پا کردن، عید فطر و یا اضحی گرفتن: چرخ بر من عید کرد و هر مهم ماه نو صاع تهی بنمود و بس. خاقانی. بر دل ما عید کرد اندوه تو وز صبر ما هرچه فربه دید ناگه کشت و قربان تازه کرد. خاقانی. شد شام و ندیدم رخ او آه ندیدم فردا نکنم عید که شب ماه ندیدم. ملا نسبتی تهانیسری (از آنندراج)
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن