جدول جو
جدول جو

معنی عاید کردن

عاید کردن
حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
تصویری از عاید کردن
تصویر عاید کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عاید کردن

عید کردن

عید کردن
عید گرفتن. جشن به پا کردن، عید فطر و یا اضحی گرفتن:
چرخ بر من عید کرد و هر مهم
ماه نو صاع تهی بنمود و بس.
خاقانی.
بر دل ما عید کرد اندوه تو وز صبر ما
هرچه فربه دید ناگه کشت و قربان تازه کرد.
خاقانی.
شد شام و ندیدم رخ او آه ندیدم
فردا نکنم عید که شب ماه ندیدم.
ملا نسبتی تهانیسری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بعید کردن

بعید کردن
روانه کردن، پنهان شدن روانه کردن، خود را غایب کردن پنهان شدن
بعید کردن
فرهنگ لغت هوشیار

رعایت کردن

رعایت کردن
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن
فرهنگ لغت هوشیار

سفید کردن

سفید کردن
چیزی را به رنگ سفید درآوردن، زایل کردن چرک و جرم چیزی
سفید کردن
فرهنگ لغت هوشیار