جدول جو
جدول جو

معنی راست آوردن

راست آوردن
راست کردن، درست کردن، رو به راه کردن، سر و سامان دادن
تصویری از راست آوردن
تصویر راست آوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با راست آوردن

راست آوردن

راست آوردن
راست کردن. درست کردن. درست آوردن. بسر و سامان رساندن. بصلاح رسانیدن. مقابل ناراست آوردن: گفت یک معالجت دیگر مانده است به اقبال امیرالمؤمنین بکنم اگرچه مخاطره است اما باشد که باری تعالی راست آرد. (چهارمقاله). خدا کار ترا راست آرد، سر و سامان دهد، بر مراد دارد، متناسب آوردن. جور آوردن. زیبای قد ساختن:
شاعر آن درزی است دانا کو باندام کریم
راست آرد کسوت مدحت بمقراض کلام.
سوزنی.
تمشیت، راست آوردن کارها
لغت نامه دهخدا

رحمت آوردن

رحمت آوردن
بخشودن گذشتن گذشت کردن رحمت آمدن کسی را بر دیگری شفقت ورزیدن وی بر او، بخشودن وی او را عفو کردن وی او را، آمدن باران نزول باران
فرهنگ لغت هوشیار

پوست آوردن

پوست آوردن
پوست تازه روییدن (بر درخت عضو سوخته و مجروح)
پوست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

راست شمردن

راست شمردن
راست انگاشتن، راست پنداشتن، راست و درست دانستن، باور کردن
راست شمردن
فرهنگ فارسی عمید