جدول جو
جدول جو

معنی خاک بیز

خاک بیز
کسی که خاک را برای یافتن چیزی با ارزش غربال کند، برای مثال زر سوده را گر بود ریزریز / به سیماب جمع آورد خاک بیز (نظامی۶ - ۱۰۸۶)، کنایه از خاکسار
تصویری از خاک بیز
تصویر خاک بیز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خاک بیز

خاک ریز

خاک ریز
جایی که در آن خاک ریخته باشند، محلی در کنار خندق که خاک های کنده شده را برای جلوگیری از عبور و مرور در آنجا می ریزند
خاک ریز
فرهنگ فارسی عمید

خاک ریز

خاک ریز
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 3 هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین، ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر و مالاریائی دارای 2246 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است آب آنجا از سه رشته قنات و رودخانه شهاب لوجین میباشد، محصولاتش غلات و انگور و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد، صنایع دستی زنان قالی بافی و راه اتومبیل رو است این ناحیه یک دبستان و 12 باب دکان دارد، قالیچه های بافت این ده در بخش اسدآباد بخوبی مشهور است و تپه مصنوعی از آثار ابنیۀ قدیمیه نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

خاکبیز

خاکبیز
کسی که خاک کوچه و بازار را جاروب کند، کسی که برای حصول بمقصود بکارهای سخت و پست اقدام کند، باریک بین دقیق النظر
فرهنگ لغت هوشیار

خاکبیز

خاکبیز
شخصی را گویند که خاک کوچه ها و بازارها را بجهت نفع خود جاروب کند و ببیزد، (برهان قاطع)، بیزندۀ خاک:
دی طفلک خاک بیزغربال بدست
میزد بدو دست روی خود را می خست،
شیخ ابوسعید (از آنندراج)،
فلک خاک بیز است خاقانیا
که روزیت از این خاکدان می دهد،
خاقانی،
گر او با تو چون طشت شد آب ریز
تو با او چو غربال شو خاکبیز،
نظامی،
من آن خاکبیزم بغربال رای
که بستانم و باز بیزم بجای،
نظامی (از انجمن آرای ناصری)،
خاک تو خاک بیز بغربال میزند،
عطار،
یا بیاد این فتادۀ خاک بیز
چونکه خوردی جرعه ای بر خاک ریز،
مولوی،
، آنکه خاک کار خانه زرگران و خاک رهگذران را به آب شوید تا زر گم شده و جز آن در دست از آن برآید، (بهار عجم از آنندراج) :
من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس
من چراغ عقل و آنها روزکوران هوا،
خاقانی،
زر سوده را گر بود ریزریز
بسیماب جمع آورد خاک بیز،
نظامی،
، کسی که از برای حصول مقصود بکارهای سخت و حرفه های پست قیام نماید، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، مردم دقیق النظر و باریک بین، (برهان قاطع) (آنندراج) :
چون بدانی حد از این حد می گریز
تا به بی حد دررسی ای خاک بیز،
عطار (از آنندراج)،
، غریب و مسافر، چه خاک بیزی کنایه از غربت و سفر است، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پاک بین

پاک بین
آنکه نظری پاک دارد آنکه عمل کسان را حمل بصحت میکند
پاک بین
فرهنگ لغت هوشیار

خاک برگ

خاک برگ
خاکی که با برگ های پوسیده مخلوط کرده و در گلدان یا باغچه می ریزند
خاک برگ
فرهنگ فارسی عمید

پاک بین

پاک بین
آنکه با نظر پاک بنگرد، پاک بیننده، نیک بین، آنکه به کسی یا امری بدگمان نباشد
پاک بین
فرهنگ فارسی عمید