معنی چوبه دار
- چوبه دار
- تیر چوبی یا فلزی بلندی که محکوم به اعدام را از آن حلق آویز می کنند
واژههای مرتبط با چوبه دار
صوبه دار
- صوبه دار
- حاکم، والی، فرماندار
صوبه دار
- صوبه دار
- حاکم والی
صوبه دار
- صوبه دار
- حاکم
توبه دار
- توبه دار
- توبه کار. تائب و نادم و پشیمان. (ناظم الاطباء)
صوبه دار
- صوبه دار
- دارندۀ صوبه. حاکم وفرمانروای صوبه: ناصرخان حاکم و صوبه دار آن مملکت روانۀ جلال آباد و از آنجا به پیشاور... آمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 77). رجوع به صوبه شود
توبه دار
- توبه دار
- اسم پشیمان، تائب، تواب، توبه کار، نادم
چوب دار
- چوب دار
- کسی که کارش خرید و فروش گوسفند است، گله دار، گوسفنددار، گرزدار، چوبک زن
چشمه دار
- چشمه دار
- هر چیز که سوراخ سوراخ باشد مانند زره، حلقه دار
توبه کار
- توبه کار
- نادم، توبه کننده
