متفاوت، متمایز، دور از هم، سوا، تنها، جداگانه، بیگانه جدا جدا: جداگانه، علی حده، تک تک، یکی یکی جدا شدن: پایان دادن به رابطۀ زناشویی، دور شدن، گسیخته شدن، سوا شدن، قطع شدن، متمایز شدن، جدا گشتن جدا گشتن: پایان دادن به رابطۀ زناشویی، دور شدن، گسیخته شدن، سوا شدن، قطع شدن، متمایز شدن، جدا شدن جدا کردن: از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر، سوا کردن، قطع کردن، از هم دور کردن، برگزیدن، متمایز کردن، جدا ساختن جدا ساختن: از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر، سوا کردن، قطع کردن، از هم دور کردن، برگزیدن، متمایز کردن، جدا کردن