جدول جو
جدول جو

معنی جان شکار

جان شکار
شکارکنندۀ جان، گیرندۀ جان، جان ستان، برای مثال نبود شگفت اگر ملک الموت خوانمش / ازبس که هست چون ملک الموت جان شکار (قاآنی - ۳۷۹)، عزرائیل. جان شکر
تصویری از جان شکار
تصویر جان شکار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جان شکار

جان شکر

جان شکر
شکارکنندۀ جان، گیرندۀ جان، جان ستان، برای مِثال گهی خونم بدان زلف دوتای پرشکن ریزد / گهی خوابم بدان چشم سیاه جان شکر بندد (عبدالواسع جبلی- مجمع الفرس - جان شکر)، عزرائیل، دلبر، معشوق
جان شکر
فرهنگ فارسی عمید

جان شناس

جان شناس
کسی که معرفت باحوال روح دارد، ولی مرد کامل مرشد قطب
جان شناس
فرهنگ لغت هوشیار

جان نثار

جان نثار
کسی که جان را فدای دیگری کند، آنکه در راه کسی جانبازی و فداکاری کند، من، بنده
جان نثار
فرهنگ فارسی عمید

جان آزار

جان آزار
سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه، جایِر، جَفاجو، جَفاگَر، جَفا کار، دُژآگاه، مَردِم گَزا، پُر جَفا، پُر جُوْرْ، اِستَمگَر
جان آزار
فرهنگ فارسی عمید