جدول جو
جدول جو

معنی پیام گزاردن

پیام گزاردن
منتقل کردن پیام کسی به دیگری، پیام رساندن، پیام آوردن، برای مثال گوش دلم بر در است تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه تا که گزارد پیام (سعدی - لغت نامه - پیام گزاردن)
تصویری از پیام گزاردن
تصویر پیام گزاردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیام گزاردن

پیام گزاردن

پیام گزاردن
پیام آوردن، پیام بردن تبلیغ رسالت کردن: کرا مجال سخن گفتنست بحضرت او مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد. (غزلیات سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیام گزاردن

پیام گزاردن
رسالت. پیام بردن. پیام آوردن. پیام رساندن:
هزبرانی که شیران شکارند
بپای خود پیام خود گزارند.
نظامی.
کرا مجال سخن میرود بحضرت دوست
مگر نسیم صبا این پیام بگزارد.
سعدی.
گوش دلم بر درست تا چه بیاید خبر
چشم امیدم براه تا که گزارد پیام.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیغام گزاردن

پیغام گزاردن
پیغام رسانیدنادای رسالت کردن: ما رسالت رسانیدیم و پیغام گزاردیم
پیغام گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیام گزاری

پیام گزاری
عمل پیام گزار. رسالت پیام آوری پیامبری، قاصدی
پیام گزاری
فرهنگ لغت هوشیار

پیام گزاری

پیام گزاری
عمل پیام گزار. رسالت. قاصدی. پیامبری
لغت نامه دهخدا

پیام گزار

پیام گزار
رسول. پیامبر. پیام آور. پیام رسان. مبلغ رسالت. پیغام آور، قاصد. پیک. برید
لغت نامه دهخدا