معنی پس افکندن
- پس افکندن
- پس انداختن، به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
واژههای مرتبط با پس افکندن
پس افکندن
- پس افکندن
- ذخیره کردن اندوختن، بعقب انداختن (کاررا) تاخیر، میراث گذاشتن
پس افکندن
- پس افکندن
- پس انداز کردن، ذخیره کردن
پس افکندن
- پس افکندن
- چیزی از درآمد خود ذخیره کردن. اندوخته ساختن. ذخیره کردن، تأخیر. بعقب انداختن، میراث گذاشتن. (برهان قاطع) ، پس افکندن کار را، مساوَفه
پر افکندن
- پر افکندن
- بال و پر ریختن مرغان پر ریختن، مانده شدن عاجز شدن مقهور شدن
پس افکنده
- پس افکنده
- پس افت -2. 1 پیخال پرندگان و سرگین دواب
پی افکندن
- پی افکندن
- بنیاد نهادن
پس افکنده
- پس افکنده
- پس افتاده، اندوخته، ذخیره، پس انداز،
برای مِثال هم به علم خودش بده پندی / که نداری جز این پس افکندی (اوحدی - ۵۴۳)
پر افکندن
- پر افکندن
- کنایه از اظهار خوف، عجز و زبونی کردن، پر ریختن
پی افکندن
- پی افکندن
- بنیاد نهادن
