چیزی که زیر پا مالیده شده، لگدکوب شده، کنایه از پست و زبون شده پامال شدن: لگدکوب شدن، زیر پا له شدن، پی سپر شدن پامال کردن: لگدکوب کردن، زیر پا له کردن
پایمال، بپای سپرده، از میان رفته، زبون، خوار، ذلیل، (شعوری)، پامال شدن و پایمال کردن، پایمال شدن و پایمال کردن، زیر پاشدن و زیر پا کردن، از میان رفتن و از میان بردن