معنی آهن کار - فرهنگ فارسی عمید
معنی آهن کار
- آهن کار
- پیشه وری که آلات و ادوات آهنی می سازد، آهنگر، آهن کوب
تصویر آهن کار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آهن کار
کهن کار
- کهن کار
- کهنه کار. باتجربه. که در کاری تجربه و سابقۀ ممتد دارد:
کهن کاران سخن پاکیزه گفتند
سخن بگذار، مروارید سفتند.
نظامی.
رجوع به کهنه کار شود
لغت نامه دهخدا
آخر کار
- آخر کار
- پایان کار سرانجام دست پس عاقبت امر پایان کار آخر الامر
فرهنگ لغت هوشیار
آهن گذار
- آهن گذار
- آنکه تیر و مانند آنرا از آهن گذراند: مردان آهن گذار، آنکه از آهن گذرد: تیغ آهن گذار
فرهنگ لغت هوشیار
آهن کوب
- آهن کوب
- کسی که شغلش نصب کردن و کوبیدن ورقه های فلزی یه شیروانی باشد کسی که شغلش نصب کردن وکوبیدن ورقه های فلزی به شیروانی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آهن کشی
- آهن کشی
- عمل و شغل کسی که در گاراژها برای محکم تر شدن اسکلت اتومبیلها محل اتصال اجزای اسکلت را با تسمه های آهن مجددا می پیوندد
فرهنگ لغت هوشیار