معنی آسان گذار - فرهنگ فارسی عمید
معنی آسان گذار
آسان گذار
کسی که زندگانی را به خود سخت نگیرد و غصۀ بیش و کم نخورد، آنکه عمر را به خوشی و آسانی بگذراند، برای مثال به آسان گذاری دمی می شمار / که آسان زید مرد آسان گذار (نظامی۵ - ۹۹۵)
تصویر آسان گذار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آسان گذار
آسان گذار
آسان گذار
آنکه سماجت دارد سمج، کسی که از زخارف دنیا باسانی گذرد و غم دنیا نخورد، سهل انگار مسامح
فرهنگ لغت هوشیار
آسان گذار
آسان گذار
سَمح: رفیقی نیک یار از لشکری به دلی آسان گذار از کشوری به. (ویس و رامین). ، سهل انگار. مسامح. سهل
لغت نامه دهخدا
آسان گوار
آسان گوار
غذایی که زود هضم شود، سریع الهضم، سریع الانهضام
فرهنگ فارسی عمید
آسان گذاری
آسان گذاری
سماحت. مسامحه. تسامح. مسامحت. مساهله. اغماض: به آسان گذاری دمی میشمار که آسان زیَد مرد آسان گذار. نظامی
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.