جدول جو
جدول جو

معنی اختیار دادن

اختیار دادن
آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن
تصویری از اختیار دادن
تصویر اختیار دادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اختیار دادن

اختیار دادن

اختیار دادن
توان دادن مختار کردن کسی را اختیار بخشیدن قدرت دادن کسی را بر انجام کاری
فرهنگ لغت هوشیار

اختیار دادن

اختیار دادن
تخییر. مختار کردن. قدرت دادن کسی بر انجام کاری:
کنون مر ترا دادم این اختیار
ازین هر دوبگزین یکی را بکار.
فردوسی.
وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح
کان شوخ اختیار بدست نقاب داد.
بیدل
لغت نامه دهخدا

اختیار داشتن

اختیار داشتن
مختار بودن، مخیر بودن، آزاد بودن در انجام دادن عملی
اختیار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

اختصاص دادن

اختصاص دادن
چیزی را بکسی مخصوص کردن و شریک نکردن دیگری را درآن
اختصاص دادن
فرهنگ لغت هوشیار

اختتام دادن

اختتام دادن
پایان دادن بپایان بردن به آخر رساندن به انجام رسانیدن
اختتام دادن
فرهنگ لغت هوشیار