جدول جو
جدول جو

معنی اخترگرای

اخترگرای
منجم، ستاره شناس، ستاره شمر، کسی که کواکب را رصد می کند، برای مثال ستاره شمر مرد اختر گرای / چنین زد تو را ز اختر نیک رای (فردوسی - ۱/۱۸۰)
تصویری از اخترگرای
تصویر اخترگرای
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اخترگرای

اخترگرای

اخترگرای
اخترگر. منجم:
چه زو ایستاده چه رفته ز جای
بدیدی بچشم سر اخترگرای.
فردوسی.
ستاره شمر مرد اخترگرای
چنین زد ترا زاختر نیک رای.
فردوسی، اختزان طریق، گرفتن نزدیک ترین راه، اختزان ِ سِرّ، نگاه داشتن و پنهان کردن راز
لغت نامه دهخدا

اشتردرای

اشتردرای
زنگ بزرگ که بر گردن شتر می بندند، درای شتر، زنگ شتر
اشتردرای
فرهنگ فارسی عمید

اشترگرام

اشترگرام
قصبه ای نزدیک کابل بوده است که درکتب مختلف بچند صورت ذیل آمده است: ابرام. اسرام. اشترگرام. اشترکرام. رجوع به تاریخ شاهی ص 330 شود
لغت نامه دهخدا

اشتردرای

اشتردرای
زنگ شتر:
پیسی و ناسورکون و گربه پای
خایه غر داری تو چون اشتردرای.
رودکی
لغت نامه دهخدا

اخترگوئی

اخترگوئی
کهانت. (زوزنی).
- اخترگوئی کردن، تَکهﱡن. (زوزنی). کهانه. (دهار). فال گوئی کردن
لغت نامه دهخدا

رخت گرای

رخت گرای
راهی. عازم. کوچ کننده. سفرکننده:
گشت از آن تخت نیز رخت گرای
رفرف و سدره هر دو ماند بجای.
نظامی
لغت نامه دهخدا