معنی هشنگ - فرهنگ فارسی عمید
معنی هشنگ
- هشنگ
- بی سر و پا، مفلس، فرومایه، کنده و تنۀ درخت بریده شده
تصویر هشنگ
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با هشنگ
هشنگ
- هشنگ
- مردم بی سروپا و مفلس. (برهان). اصل درخت بی سروبن است، و مأخذ فرهنگهای دیگر صحاح الفرس است. (از حاشیۀ برهان چ معین از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
پشنگ
- پشنگ
- میله آهنی، نام پدرافراسیاب، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب
فرهنگ نامهای ایرانی
اشنگ
- اشنگ
- درختی است از تیره بید که مانند سفیدار است ولی برخلاف آن مستقیم رشد نمیکند و چوبش نیز محکم نیست و مانند آن دارای پوست صاف است اشن خشنگ اره قلمه
فرهنگ لغت هوشیار
بشنگ
- بشنگ
- افزار بنایان که سرش مانند کلنگ دراز است و بدان دیوار سوراخ کنند، کلنگ، اسکنه، تیشه بنایی و نجاری
فرهنگ لغت هوشیار