معنی من ری - فرهنگ فارسی عمید
معنی من ری
- من ری
- واحد اندازه گیری وزن برابر با ۱۶۰ سیر یا ۴ من معمولی
تصویر من ری
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با من ری
منکری
- منکری
- در تازی نیامده ناشناختگی، زشتی، ناپسندی در تازی نیامده نیگری منبلی نا خستویی ناشناختگی، زشتی ناپسند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
منکری
- منکری
- اصرار در انکار. (ناظم الاطباء). حالت انکار. نپذیرفتن. قبول نداشتن:
گر کهان مه شدند خاقانی
تو در ایشان به منکری منگر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 885)
لغت نامه دهخدا
منظری
- منظری
- نیکومنظر. (منتهی الارب) : رجل منظری، مرد خوش روی و نیکومنظر. (ناظم الاطباء). منظرانی. (اقرب الموارد). رجوع به منظرانی شود
لغت نامه دهخدا
منوری
- منوری
- نورانی بودن. روشن بودن:
دوش که صبح چاک زد صدرۀ چست عنبری
خضر درآمد از درم صبح وش از منوری.
خاقانی (چ سجادی ص 421).
بنگه تیر ازو شود روضه صفت به تازگی
خرگه ماه ازو شود خلدوش از منوری.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 436)
لغت نامه دهخدا