جدول جو
جدول جو

معنی لب برچیدن

لب برچیدن
لب ها را به هم فشردن در هنگام غم یا پیش از گریه کردن به ویژه در اطفال
تصویری از لب برچیدن
تصویر لب برچیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لب برچیدن

لب برچیدن

لب برچیدن
به گریه درآمدن کودک. آغاز گریه کردن کودک. در آغاز گریه تشنجی در لبها پیدا آمدن. حالتی که در شروع گریه خاصه برای اطفال درلب دست دهد. حالتی از انقباض که پیش از گریستن بر لب افتد. پیدا آمدن حالتی در لب پیش از گریستن و در اطفال مشهودتر باشد. فراهم آوردن لبها را برای گریه یا خنده. آمادۀ گریستن شدن کودک. لبها فراهم و ترنجیده داشتن آغازیدن گریه را. آثار گریستن پیدا آمدن درلبها به آغاز. گرد کردن دو لب آغازیدن گریستن را:
چنان هر خنده ام را گریه ای از پی روان باشد
که در وقت یتیمی طفل لب برچیده را مانم.
سعید اشرف (آنندراج).
لبی برچیده ساقی تا دگر بر توبه ام خندد
چه درکام و زبان بیهوده استغفار می چینم.
ظهوری (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

لب ورچیدن

لب ورچیدن
لب بر چیدن: جماعت چشم باباغوریان لب ورچیدند وبغض کردند
لب ورچیدن
فرهنگ لغت هوشیار

لب بر چیدن

لب بر چیدن
منقبض شدن عضلات لب پیش از گریه کردن (مخصوصا در مورد کودکان) : همچنین از دوری مادر و بیحوصلگی لب برچیدن و گریه پیشینش را از سرگرفت
فرهنگ لغت هوشیار

تب بریدن

تب بریدن
بریدن تب. قطع شدن تب:
نی کلکش به نیشکر ماند
کز پی تب بریدن بشر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

لب برزدن

لب برزدن
غرور و نخوت نمودن. (مجموعۀ مترادفات ص 256)
لغت نامه دهخدا