جدول جو
جدول جو

معنی کماهه

کماهه
آنچه برای دفع چشم زخم با خود بردارند، بازوبند، تعویذ
تصویری از کماهه
تصویر کماهه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کماهه

کماهه

کماهه
تعویذ و بازوبند را گویند. (برهان) (آنندراج). تعویذ. (فرهنگ رشیدی). تعویذ و هر آنچه بر بازو جهت دفع چشم زخم بندند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کمانه

کمانه
کمان مانند مانند کمان، آنچه شبیه کمان باشد، در موسیقی آرشه، پرما، چوب باریکی که دوالی به آن ببندند و با آن پرما را بگردانند
کمانه
فرهنگ فارسی عمید

کمانه

کمانه
کمان قوس، چوب کجی که دوالی بر آن بندند و با آن بر ماه و مثقب را بگردانند تا چیز ها را سوراخ کند: (بر مثقب نطق در فسانه از قوس قزح کنم کمانه)، (خاقانی)، چوب کج و خمیده ای بشکل کمان که بدان کمانچه و رباب و مانند آنرا نوازند مضراب زخمه: (هشیار زمن فسانه ناید مانند رباب بی کمانه) (مولوی)، کاریز کن چاهجوی مقنی: (چنانکه چشمه پدید آورد کمانه ز سنگ دل تو از کف تو کان زر پدید آرد)، (دقیقی)، چاهی که چاهکنان به جهت امتحان آب در زمین ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار