جدول جو
جدول جو

معنی کاربافک

کاربافک
عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
تصویری از کاربافک
تصویر کاربافک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کاربافک

کاروانک

کاروانک
مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب می نشیند، کروان
فرهنگ فارسی معین

کاروانک

کاروانک
مرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند، چفنک، چفتک، جفتک، چکرنه، جگرنه، چوبینه، چوبینک، چوبنه
کاروانک
فرهنگ فارسی عمید

کاروانک

کاروانک
کاردانک. چفتک. چوبینه. (رشیدی). چوبینک. چوبین. چوبنه. جفنک. جفتک. چکرنه. قرلی. چخرق. دلیجه. نام جانوری است پرنده که در کنارهای آب بنشیند. (جهانگیری). پرنده ای است گردن دراز پیوسته در کنارهای آب نشیند و بهمین معنی بجای واو دال هم آمده است و به عربی کروان گویند بر وزن رمضان. (برهان). مرغکی است درازگردن که بر لب آبها نشیند. (انجمن آرا) (آنندراج). بوتیمار و مرغ ماهیخوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کارنامک

کارنامک
کارنامه. رجوع به کارنامه و ص 58، 81، 84، 109 کتاب ’ایران در زمان ساسانیان’ شود
لغت نامه دهخدا