جدول جو
جدول جو

معنی غوص کردن

غوص کردن
در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن
تصویری از غوص کردن
تصویر غوص کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غوص کردن

غوص کردن

غوص کردن
فرو رفتن در آب غوطه خوردن، داخل شدن، تامل کردن در امری
غوص کردن
فرهنگ لغت هوشیار

غوص کردن

غوص کردن
فرورفتن در آب. (ناظم الاطباء). غوطه خوردن. غوطه زدن. رجوع به غوص شود:
گهر ناید بکف بی غوص کردن.
کاتبی.
، غور کردن. استقصاء. تعمق. دقت در دانستن حقیقت و کنه چیزی. رجوع به غَوص شود
لغت نامه دهخدا

غور کردن

غور کردن
کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن. دقت کردن در کاری. به دقت مورد رسیدگی قرار دادن. استقصاء. تقصی:
در مقامی که غور باید کرد
قطره و بحر بیکرانه یکی است.
صائب (از انجمن آرا) (از آنندراج).
، غور کردن جراحت، عمیق شدن جراحت و عمق پیدا کردن: و در وقت قاآن، توراکیا خاتون را با جماعتی از اصحاب حضرت کینه ای در احنای سینه متمکن گشته بود و آن جراحت غور کرده. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 196)
لغت نامه دهخدا

غوز کردن

غوز کردن
خود را چون غوزدار خمیده و جمع کردن. رجوع به غوز و قوز شود
لغت نامه دهخدا