جدول جو
جدول جو

معنی غرچگی

غرچگی
نادانی، کودنی، ناتوانی مرد در بچه دار شدن، غرچه بودن، برای مثال پذیرفت سامش ز بی بچگی / ز نادانی و ریوی و غرچگی (فردوسی - ۵/۳۴۵)
تصویری از غرچگی
تصویر غرچگی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غرچگی

غرچگی

غرچگی
احمقی و نادانی. غَرچه بودن:
پذیرفت سامش ز بی بچگی
ز نادانی و پیری و غرچگی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1667)
لغت نامه دهخدا

غلچگی

غلچگی
روستایی بودن. دهقانی. رجوع به غلچه شود، اوباش بودن. زندگی کردن مانند اوباش. (از ناظم الاطباء). رجوع به غلچه شود
لغت نامه دهخدا

غنچگی

غنچگی
غنچه بودن: خضد، باریکی میوه ها و غنچگی آن. (منتهی الارب) ، در حال غنچه بودن. رجوع به غنچه شود
لغت نامه دهخدا