جدول جو
جدول جو

معنی شش بندان

شش بندان
فاشرستین، گیاهی شبیه فاشرا یا لبلاب، با برگ هایی پهن، ساقه ای سیاه و میوه ای خوشه ای که به گیاهان و اشیای اطراف خود می پیچد، شش بندان سیاه، سیاه دارو
تصویری از شش بندان
تصویر شش بندان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شش بندان

شش یندان

شش یندان
شش روزاول ماه شوال پس از عید فطر (دوم تا هفتم) که در آن شش روز روزه می دارند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف شش بندان. رجوع به ششه و شش بندان شود
لغت نامه دهخدا

ششبندان

ششبندان
درخت تاک صحرایی که به تازی کرمهالسوداء و به شیرازی سیاه دارو گویند. (ناظم الاطباء). درخت تاک صحرایی که مانند عشقه بر درختها پیچد. (از آنندراج) (از برهان). کرمهالسوداء. سیاه دارو. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). اینالیس مالینا. کرم اسود. کرمهالسوداء. بوطانیه. میمون. فاشرشنین. فاشرستین. هزارجشان. (یادداشت مؤلف) ، شش روز اول از ماه شوال، یعنی پس از عید فطر که در آن شش روز روزه می دارند. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ششه. (آنندراج). شش یندان. رجوع به ششه و شش یندان شود
لغت نامه دهخدا

شش انداز

شش انداز
کسی که شش بجول بازی کند، کسی که نرد بازد نراد، کسی که شش گوی الوان مدور از چوب یا غیر آن به هر دو دست بگیرد و بر هر دستی سه عدد در هوا اندازد و گیرد به طوری که هچیک بر زمین نیفتد و پیوسته چهار عدد آن در هوا باشد، ماه شب چهاردهم بدر، نوعی خورش که از تخم مرغ با پیاز ترتیب دهند
فرهنگ لغت هوشیار

شش انداز

شش انداز
کسی که نرد بازی می کند، بجول باز که با شش بجول بازی می کند، کسی که شش گوی به هوا اندازد و بگیرد به طوری که مرتب چهارتای آن در هوا باشد و دو تای دیگر در دو دست خودش، برای مِثال برون آمد ز پرده سحرسازی / شش اندازی به جای شیشه بازی (نظامی۲ - ۱۲۷)، نوعی اشکنه که با پیاز، روغن و تخم مرغ تهیه می شود
شش انداز
فرهنگ فارسی عمید

شش انداز

شش انداز
کسی که شش بجول بازی کند، کسی که نرد بازد، نراد، کسی که شش گوی الوان مدور از چوب یا غیر آن به هر دو دست بگیرد و بر هر دستی سه عدد، در هوا اندازد و گیرد بطوری که هیچ یک زمین نیفتد و پیوسته چهار عدد آن در هوا باشد
شش انداز
فرهنگ فارسی معین

یخ بندان

یخ بندان
شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب، قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی
یخ بندان
فرهنگ فارسی معین