جدول جو
جدول جو

معنی سم پاش

سم پاش
دستگاهی که به وسیلۀ آن سم پاشی کنند، آنکه سم می پاشد، پاشندۀ سم، مامور دفع آفات که مزارع و باغ ها و جاهای دیگر را بر ضد حشرات و آفات نباتی سمپاشی می کند
تصویری از سم پاش
تصویر سم پاش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سم پاش

سم پاشی

سم پاشی
پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات، در کشاورزی پاشیدن سم های مختص به گیاهان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی، کنایه از تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باعث فتنه و فساد و اختلاف میان جمعی از مردم بشود
سم پاشی
فرهنگ فارسی عمید

سم پاشی

سم پاشی
آفت زدایی، آفت کشی، شایعه پراکنی، مخدوش سازی، افترازنی، اختلاف افکنی، تفرقه افکنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

سمپاش

سمپاش
آنکه سم را در جایی بپاشد، آلتی فلزی که در درون آن سم ریزند و به وسیله پاشیدن محتوی آن حشرات را از بین برند
فرهنگ لغت هوشیار

سمپاش

سمپاش
آن که سم را در جایی می پاشد، آلتی فلزی که در آن سم می ریزند و به وسیله پاشیدن محتوی آن حشرات موذی و آفات را از بین می برند
سمپاش
فرهنگ فارسی معین