قرن، جشنی که ایرانیان قدیم در روز دهم بهمن می گرفتند و در شب دهم بهمن آتش بسیار می افروختند و بر گرد آن شادی می کردند، برای مِثال شب آمد بر افروخت آتش چو کوه / همان شاه در گرد او با گروه ی یکی جشن کرد آن شب و باده خورد / سده نام آن جشن فرخنده کرد ی ز هوشنگ ماند این سده یادگار / بسی باد چون او دگر شهریار (فردوسی - ۱/۳۰ حاشیه) کنایه از آتش
قصبۀ مرکزی بخش سدۀ شهرستان اصفهان، در دوازده هزارگزی باختر اصفهان واقعشده و خلاصۀ مشخصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: تاریخ و بانی شهر: قصبۀ سده عبارت است از سه ده (فروشان، ورنوسفادران، خوزان) که سابقۀ بنای این سه ده به حدود 2500 سال میرسد. حتی شایع است کهن دژ پایتخت دورۀ سلسلۀ ساسانیان در این محل سه ده میباشد که هنوز خرابه های کهن دژ در محل خوزان فعلی موجود است، و از آثار تاریخی آن قناتی است که بنام پیروزشاهی است که بقولی این قنات را پیروز پسر یزدجرد ساسانی احداث نموده است. و در آن زمان اهالی این سه ده زردشتی بودند. مختصات جغرافیایی: طول 51 درجه و 32 دقیقۀ خاوری از نصف النهار گرینویچ، عرض 32 درجه و 40 دقیقه و سی ثانیۀ شمالی. ارتفاع از سطح دریا 1602 متر است، بنابراین 18 متر از اصفهان مرتفعتر میباشد. اختلاف ساعت با تهران 48 ثانیه، هرگاه تهران ساعت 12 باشد سده ساعت 11 و 59 دقیقه و 12 ثانیه است. مسافت تا اصفهان مرکز شهرستان 13 هزار گز و تا نجف آباد 18 هزار گز است. موقعیت طبیعی: در جلگه ای سبز و خرم و مشجر واقع شده و طول قصبه 1800 متر و عرض 1000 متر و بطور تقریب دارای 6000 خانه میباشد. هوای قصبه در تابستان معتدل و در زمستان سرد است. آب آشامیدنی و آب زراعتی مصرفی قصبه از منابع زیرزمینی تأمین میشود: 1- آب چاه بعمق 10 الی 12 متر دارای گچ ولی از آب اصفهان بهتر است 2- قنات فروشان 3- قنات ورنوسفادران 4- قنات خوزان. وضع بناهای شهر: ساختمانهای احداثی در اطراف خیابانها تازه ساز بطرز معماری فعلی و بقیۀ ساختمانها رعیتی و قدیمی هستند. خیابانهای آن: خیابان شاه صفی، شمالی - جنوبی بطول دو هزار گز و خیابان پیمان، خاوری - باختری بطول یک هزار گز، و این خیابانها در سال 1314 هجری شمسی احداث شده است. فلکه: دارای فلکۀ ایستگاه و فلکۀ ورنوسفادران است. ادارات دولتی و بیمارستان قصبه در اطراف خیابانها واقع شده اند. مولد برق برای روشنایی قصبه در سنۀ 1327 هجری شمسی احداث شده و تقریباً 500 متر شبکۀ سیم کشی دارد. در حدود 400 دستگاه کارگاههای دستی پارچه و کرباس بافی در خانه ها وجود دارد. جمعیت قصبه در حدود 44000 تن میباشد و اهالی بکشاورزی و پارچه بافی و دکانداری گذران میکنند. قصبۀ سده دارای یک باب بیمارستان 5 تختخوابی و درمانگاه و دارو خانه مجانی و هفت طبیب مجاز میباشد. فرهنگ سده: در سده یک باب دبیرستان سه کلاسه و 4 باب دبستان دایر است. تفریحگاه اهالی سده باغات اطراف میباشد. سده دارای ادارات دولتی، بخشداری، آمار، ژاندارمری، شهرداری، فرهنگ، تلگراف بیسیم، دارائی، انحصار دخانیات، بهداری است. هشتصد باب مغازه در اطراف خیابانها دارد و دارای چهار گاراژ مسافربری و باربری است. از ابنیۀ تاریخی مسجدی است بنام امام حسن گویا از سنۀ 375 هجری قمری باقی مانده. شعبه بخش بنزین در جنب فلکۀ ایستگاه وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
درگاه. (ربنجنی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (مهذب الاسماء). در خانه و درگاه و ساحت خانه. (آنندراج) (منتهی الارب). پیشگاه. (نصاب). آستانه. آستان. عتبه. کریاس: باد بر سدۀ تو هم نرسد باد فکرت نه باد خاک پریش. انوری. ، جایی که بعد از بند کردن طاق بصورت سائبان باقی باشد و سائبان. (منتهی الارب) : آسمان شکل سدۀ رفیع او را دعا گفت. (سندبادنامه ص 12)، گرفتگی بینی. (مهذب الاسماء). بیماریی است که به بینی استوار شود و صاحب آن نفس نتواند زد. (منتهی الارب). گرفتگی خیشوم و آن چیزی است که حبس میشود نفس در داخل و مانع نفوذ شی ٔ از حلق به بینی و از بینی بحلق میشود. (بحر الجواهر)، منعی که در مجرای غذا واقع شود تا فضول عبور نتواند کرد. (ناظم الاطباء) : و گاه باشد که علت (علت بول خون و شکافتن رگی در گرده) سده باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سبب نقصان فعل قوّت دافعه دو جزو است، یکی آنکه رطوبتی رقیق و غریب است که بر وی غالب شود...دوم آنکه در منفذ بیرون آمدن سودا سده تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سائلان را ز نعمت جودش در جگر سُدّۀ گران بستند. خاقانی. سده و دیدان و استسقا و سل کسر و ذات الصدر و لدغ و درد دل. مولوی (مثنوی چ خاور ص 307). سده چون شد آب ناید در جگر گر خورد دریا رود جای دگر. مولوی (مثنوی چ خاور ص 184)
مُرَکَّب اَز: سد = صد + ه، پسوند نسبت، لغهً بمعنی منسوب بشمارۀ سد (صد)، درباره علت انتساب این جشن بشمارۀ مزبور گفته های بسیار آورده اند. بیرونی در التفهیم (ص 257) آرد: ’اما سبب نامش به سده چنان است که از او تا نوروز پنجاه روز است و پنجاه شب’. ولی وجه اشتقاقی که اصلی مینماید این است که جشن سده که در دهم بهمن ماه گرفته میشد درست صد روزپس از آغاز زمستان پنج ماهه بود (چه ایرانیان باستان سال را بدو بخش میکردند: تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه) و نام ’سده’ اشاره بگذشتن صد روز پس از آغاز زمستان است. ظاهراً این وجه تسمیه و هنگام اصلی جشن مزبور در عهد ساسانیان و مشابه تا مدتی پس از آن نیز شناخته بود، و از طرفی بواسطۀ انتقال اندرگاه (پنجۀ دزدیده) از پایان اسفندارمذ و سیر آن در ماهها بمرور زمان و رسیدن به آخر آبانماه فاصله اول آبانماه (آغاز زمستان پنج ماهه) و دهم بهمن دیگر صد روز نبوده بلکه صد و پنج روز میشده است. لهذا ظاهراً بعضی بحساب قهقرایی از دهم بهمن ماه رو بجلو شمرده و برای درست کردن صد روز، پنجم آبان را آغاز زمستان (قدیم) فرض کرده اند. بعضی قصور کرده اند که اصل چنین بوده است، چنانکه بیرونی در آثار الباقیه (ص 227) آورده. رجوع کنید به جشن سده در نشریۀ شمارۀ 2 انجمن ایرانشناسی صص 2- 13. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل جشن سده)، دهم روز از بهمن ماه که روز جشنی و عیدی بزرگ از پارسیان بوده، صَدَق معرب آن است. و صد که دو پنجاه است پارسی است و مانند شصت که دو سی است به سین آمده. گویند از آن عید تا عید نوروز پنجاه شب و پنجاه روز بود. وجه دیگر آنکه چون عدد اولاد آدم بصد رسیده بود آن را سده نام نهادند و در آن شب آتشبازی کردند و کوه های آتش از هیمه و چوب برافروختند. و بعضی این جشن را بفریدون نسبت داده اند و گفته اند: سده جشن ملوک نامدار است ز افریدون و از جم یادگار است. عنصری (از آنندراج)، نام روز دهم بهمن ماه است و در این روز فارسیان عید کنند و جشن سازند و آتش بسیار افروزند و ملوک و سلاطین ایشان مرغان و جانوران صحرائی را گرفته دسته های گیاه بر پای ایشان بسته آتش در آن گیاه زنند و رها کنند تا در هوا بپرند و در صحرا بروند و همچنین آتش در کوه و صحرا زنند. گویند واضع این جشن کیومرث بوده و باعث بر این است که کیومرث را صد فرزند از اناث وذکور بود، چون بحد رشد و تمیز رسیدند در شب این روزجشنی ساخت و همه را کدخدا کرد و فرمود که آتش بسیارافروختند بدان سبب آن را سده میگویند. و بعضی مخترع این جشن هوشنگ بن سیامک را میدانند و سبب آن در ’جشن سده’ مذکور است. و جمعی بر آنند که چون در این روز عدد فرزندان آدم بصد رسید جشن عظیمی کرد بدین نام موسم شد. و بعضی دیگر گویند چون از این روز تا نوروز پنجاه روز و پنجاه شب است که مجموع آن صد باشد بنابراین سده میگویند و صد به صاد معرب سد به سین است چه در کلام فرس قدیم صاد نیامده. (برهان)، آبان روز است ازبهمن ماه و آن دهم روز بود و اندر شبش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند به گوز و بادام و گردبرگرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند. و نیزگروهی از آن بگذرند تا به سوزانیدن جانوران. و اما سبب نامش چنانست که از او تا نوروز پنجاه روز است و پنجاه شب. و نیز گفته که اندرین روز از فرزندان پدر نخستین صد تن تمام شدند. (التفهیم)، دهم روز از بهمن ماه. (ربنجنی)، دهم روز از بهمن ماه که جشن مغانست. سَدَق معرب آن، و دو وجه برای تسمیۀ آن گفته اند یکی آنکه از آن روز تا نوروز پنجاه روز میباشد، دوم آنکه در آن روز عدد فرزندان آدم بصد رسیده بود، و در قدیم صد را به سین می نوشتند. (رشیدی)، جشنی از جشنهای مغان که روز دهم بهمن ماه باشد. (غیاث) : یکی جشن کرد آن شب و باده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد. فردوسی. زهوشنگ ماند آن سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار. فردوسی. به هشتم بیامد ز آتشکده چو نزدیک شد روزگار سده. فردوسی. شب سده ست یکی آتش بلندافروز حق است مر سده را بر تو حق آن بگذار. فرخی. از پی تهنیت روز نو آمد بر شاه سدۀ فرخ روز دهم بهمن ماه. فرخی. جشن سده آئین جهاندار فریدون بر شاه جهاندار فری باد همایون. عنصری. این جشن فرخ سده را چون طلایگان از پیش خویشتن بفرستاد کامگار. منوچهری. آمد ای سید احرار شب جشن سده شب جشن سده را حرمت بسیار بود. منوچهری. وینک بیامده ست به پنجاه روز پیش جشن سده طلایۀ نوروز نوبهار. منوچهری. جشن سده را سلطان مسعود بن محمود غزنوی نیز میگرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 450)، انجم بر آسمان چو بمجلس شب سده با آتش و چراغ نشسته صد انجمن. لامعی. و افریدون همان روز که ضحاک را بگرفت و ملک بر وی راست گشت جشن سده بنهاد. (نوروزنامه)، آن شب که شب سده بود در کویت آتش دل من بادو چلیپا مویت. خاقانی. چون دیدمش که عید سده داشت چون مغان آتش ز لاله برگ و چلیپا ز عنبرش. خاقانی. بنوروز جمشید و جشن سده که نو گشتی آیین آتشکده. نظامی. ، نام درختی است در دارالمرز و ماوراءالنهر از دیگر بلادایران و توران بیشتر میشود و بمثابه ای بزرگ که تنه آن بدشواری در بغل سه چهار کس در آید و برگهایش بمرتبه ای انبوه که باران از آن نگذرد و تا صد سوار در سایۀ آن آرام تواند گرفت و بحدی مدور که برگی از برگهای دیگر بلندتر نباشد، و ساقش در نهایت موزونی و لطافت بود و بر آن درخت چیزی گرد مانند خریطه ای که از چرم ساخته باشند بهم رسد و پر از پشه باشد و در ایام بهار در آن خریطه آبی بهم رسد و در تیرماه منجمد شود مانند صمغ، آن را بعوض صمغ عربی در سیاهی کنند، سیاهی را شفاف و رنگین سازد و آن درخت را آغال و سارخکدار و سارشکدار و لامشگر و کژم و گنجشک و ناژین نیز خوانند و بعربی شجرهالبق گویند و معرب آن صدق است. (برهان) (الفاظ الادویه)، نام درختی است قوی و سطبر که دویست سوار در سایۀ آن خسبد و گنجد و در مازندران بسیار است و ثمر آن پشه است و عرب آن را شجرهالبق خوانند. (آنندراج)