جدول جو
جدول جو

معنی دل دل کنان

دل دل کنان
در حال تردید و دودلی، در حال اضطراب و تشویش و نگرانی
تصویری از دل دل کنان
تصویر دل دل کنان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دل دل کنان

دل دل کنان

دل دل کنان
تردیدکنان. در حال دودلی. مردد در امور. (برهان). کنایه از اضطراب کنان. مضطرب و حیران. (آنندراج) ، آه زنان. (برهان) (شرفنامۀ منیری). نالان. (انجمن آرا). دل دل گویان. ای دل ای دل گویان. نالان و زاری کنان بسبب دل از دست دادگی:
بغداد جانها روی او طرار دلها موی او
دل دل کنان در کوی اوچون خود فراوان دیده ام.
خاقانی.
، لنگر کلامی است که مطربان و نغمه سرایان در بین آهنگ به ترنم و اصول گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). تکیه کلام نغمه سرایان چنانکه برخی ای دل ای دل (دل ای دل ای دل) و یا دلی دلی گویند
لغت نامه دهخدا

دل دل کردن

دل دل کردن
کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی
دل دل کردن
فرهنگ فارسی عمید

دل دل کردن

دل دل کردن
مردد ماندن. تردید. دودلی. مردد بودن. دودل بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن. دودلی و بی تصمیمی. مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن. (فرهنگ لغات عامیانه). دلادل کردن. (فرهنگ عوام) ، بی قراری کردن. (غیاث). اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج) :
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم.
صائب (از آنندراج).
- دل و دل کردن، اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج).
- ، اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ ’دل و دل’:
دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم.
سنجرکاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا