گزینندۀ دانش. که دانش گزیند. که دانش انتخاب کند. که انتخاب علم نماید. که روی بدانش آرد. که دل در دانش بندد. طالب علم: بپاسخ چنین گفت دانش گزین که ایوان سپهرست و فرش این زمین. اسدی
مزیدن دانش. تحصیل دانش. آموختن علم. منظور دانشوریست چه مزیدن مکیدنست، گویا او از دانش پرورده شده است: زاهدی در غزنی از دانش مزی بد محمد نام و کُنیت سررزی بود افطارش سر رز هر شبی هفت سال اودایم اندر مطلبی. مولوی