جدول جو
جدول جو

معنی خاموش گردانیدن

خاموش گردانیدن
قطع کردن جریان برق در وسایل برقی، ساکت کردن، از سخن بازداشتن، از آواز یا گفتار بازداشتن، فرونشاندن آتش یا چراغ، خاموش کردن
تصویری از خاموش گردانیدن
تصویر خاموش گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خاموش گردانیدن

خاموش گردانیدن

خاموش گردانیدن
ساکت کردن. از سخن بازداشتن. خاموش ساختن. خاموش کردن. تَصمیت. اِصمات. (منتهی الارب). تَضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم. (گلستان سعدی) ، کشتن چراغ. کشتن شمع، از غضب فرونشاندن، فرونشاندن آتش. کشتن آتش.
لغت نامه دهخدا

هامون گردانیدن

هامون گردانیدن
مسطح و هموار ساختن زمین. صاف کردن:... و طرق یأجوج بلا از فرسنگها موانعو عوایق پاک و هامون گردانید. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم) ، خراب و ویران کردن
لغت نامه دهخدا

خاموش گردیدن

خاموش گردیدن
بیصدا شدن. ساکت شدن. از سخن بازایستادن. دم فروبستن. خاموش شدن. خاموش گشتن. اِطراق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس). اِقتِنان. کَرسَمَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سُموط. عَقَم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به ’خاموش شدن’ و ’خاموش گشتن’ شود.
- خاموش گردیدن آتش یا شعله، فرومردن آن. انطفاء.
- خاموش گردیدن از غضب، از غضب بیرون آمدن.
- خاموش گردیدن چراغ یا شمع، فرومردن آن
لغت نامه دهخدا