جدول جو
جدول جو

معنی حساب دان

حساب دان
کسی که حساب میداند، کسی که قواعد علم حساب را می داند
تصویری از حساب دان
تصویر حساب دان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حساب دان

حساب دان

حساب دان
دانندۀ حساب. حساب داننده. کسی که از حساب سر در می آورد، کنایه از قانون دان. (آنندراج) :
بسیار کم شمردن ما لایق تونیست
شاه آن بود که خوب نداند حساب را.
یحیی کاشی (از ارمغان آصفی).
، زبان دان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

حساب دادن

حساب دادن
پس دادن حساب. حساب پس دادن. حساب کردن:
اگرچه دورم از آن بزم میتوانم داد
حساب خندۀ گل با شمار گریۀ شمع.
صائب اصفهانی (از آنندراج) (ارمغان آصفی).
هر نقد دل که میبرد آن دست خوش نگار
آخر به ما حساب به انگشت میدهد.
تأثیر اصفهانی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا

آداب دان

آداب دان
ادبمند آیینگر آنکه آداب داند آنکه از آنکه از رسوم و تشریفات مطلع است
فرهنگ لغت هوشیار