معنی چکش کاری چکش کاری عمل چکش زدن به فلزات، کوبیدن و صاف کردن فلزات با چکش تصویر چکش کاری فرهنگ فارسی عمید
چکش کاری چکش کاری چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات: نقرۀ صاف را تاب داده چندان چکش کاری کنند که بوی سرب نماند. (آیین اکبری از آنندراج ذیل لغت چکش). و رجوع به چکش و چکش زدن شود لغت نامه دهخدا
شکن کاری شکن کاری کار شکنی، شکست دادن بطعن، سخن بی صرفه گفتن بیهوده گویی، بی عزت کردن فرهنگ لغت هوشیار
چوب کاری چوب کاری کسی را با چوب زدن، کتک زدن کسی با چوب، کنایه از شرمسار ساختن با محبت بیش از حد، شغل چوب کار، نجاری فرهنگ فارسی عمید
فحش کاری فحش کاری دشنامکاری دشنام گفتن به هم دشنام گویی یه یکدیگر ناسزا گویی به هم: فلان و فلان فحش و فحش کاری کردند فرهنگ لغت هوشیار