جدول جو
جدول جو

معنی به هم رسیدن

به هم رسیدن
رسیدن به یکدیگر، به هم پیوستن دو چیز یا دو کس، به وجود آمدن، پیدا شدن
تصویری از به هم رسیدن
تصویر به هم رسیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با به هم رسیدن

به سر رسیدن

به سر رسیدن
به پایان رسیدن، به آخر رسیدن، پایان یافتن
به سر رسیدن
فرهنگ فارسی عمید

به هم رسانیدن

به هم رسانیدن
چیزی را به چیز دیگر یا کسی را به کس دیگر رساندن، به دست آوردن، گرد کردن، فراهم آوردن
به هم رسانیدن
فرهنگ فارسی عمید

بهم رسیدن

بهم رسیدن
رسیدن بیکدیگر ملاقات کردن همدیگر، بوصال یکدیگر رسیدن (زن و مرد)، بوجود آمدن ایجاد شدن، پیدا شدن بدست آمدن: درین فصل موز بهم نمیرسد
فرهنگ لغت هوشیار

بهم رسیدن

بهم رسیدن
التقاء. (ترجمان القرآن) رسیدن به یکدیگر. ملاقات کردن یکدیگر. (فرهنگ فارسی معین). بیکدیگر پیوستن. دیدن یکدیگر را:
فرصت شمار صحبت کز این دوروزه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن.
حافظ.
صحبت غنیمت است بهم چون رسیده ایم
تا کی دگر بهم رسد این تخته پاره ها.
صائب.
، بی درمان و لاعلاج. (ناظم الاطباء). که علاج نپذیرد: درد بی دوا، درد که علاج نپذیرد. (یادداشت مؤلف) :
دری دیگر نمیدانم که روی از توبگردانم
مخور زنهار برجانم که دردم بی دوا ماند.
سعدی.
رجوع به دوا شود
لغت نامه دهخدا