جدول جو
جدول جو

معنی بزرگ تن

بزرگ تن
آنکه تن بزرگ دارد، بزرگ جثه، عظیم الجثه، تناور، فربه
تصویری از بزرگ تن
تصویر بزرگ تن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بزرگ تن

بزرگ تن

بزرگ تن
آنکه تن وی بزرگ باشد جسیم عظیم الجثه بزرگ جثه، سمین فربه
بزرگ تن
فرهنگ لغت هوشیار

بزرگ تن

بزرگ تن
جسیم. سمین. عظیم الجثه. (ناظم الاطباء) : اضخم، بزرگ تن از هر چیزی. (یادداشت بخط دهخدا) ، عُجْب. خویشتن بینی. تیه. کبر. خیلاء. اختیال. عتو. تکبر: عماره پسر حمزه بود، آنک ذکر او در ایام خلفا و بزرگ منشی و همت بلند او... معروف است. (مجمل التواریخ). وکیل دریا... از بزرگ منشی و رعنایی طیطوی در خشم شد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا