جدول جو
جدول جو

معنی نشا کردن

نشا کردن
جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
تصویری از نشا کردن
تصویر نشا کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نشا کردن

نشا کردن

نشا کردن
نهال نشاندن. کاشتن بته های برکنده به جای دیگر رشد را. (یادداشت مؤلف). گیاه نورسته ای از جائی برکندن و در جائی دیگر کاشتن. بوتۀ نورستۀ گل یا میوه ای را از جائی که به انبوهی روئیده است برکشیدن و در زمینی آماده شده، به ترتیب و فواصل معین کاشتن، تا رشد کند و گل و میوه دهد، چون نشای گوجه فرنگی و بادمجان. رجوع به نشا شود
لغت نامه دهخدا

شنا کردن

شنا کردن
بر روی آب به وسیله حرکات دست و پا حرکت کردن سباحت. شناه کردن: هم در آن حال همی کرد به دریای ضمیر - خاطر من ز پی حرص مدیح تو شناه. (سنایی)
فرهنگ لغت هوشیار

نشت کردن

نشت کردن
آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
نشت کردن
فرهنگ فارسی عمید

نشت کردن

نشت کردن
نم پس دادن تراویدن و بیرون زدن مایع از ظرف، درز کردن خبر برملا شدن: این خبر دهان بدهان گشت و معلوم نگشت از کجا نشت کرد
فرهنگ لغت هوشیار

نشان کردن

نشان کردن
نشان گذاشتن علامت گذاشتن، توقیع کردن برنامه و مکتوب، مهر کردن امضا کردن: و تا دست بکار برد پای فرازمین نکرد قلم تا بر کاغذ نهاد قلم در ملک کشید و تا نشان کرد علامت خیر کس ندید، انگشتری یا حلقه برای دختر نامزد خریدن و در انگشت وی کردن بنشانی نامزدی نامزد کردن
فرهنگ لغت هوشیار

نشاط کردن

نشاط کردن
میل داشتن هوس کردن: اوگفت: مراتونه افکندی مراخدای توافکندکه کس پشت مرابرزمین نیاوردولیکن اگرنشاط کنی دگربارکشتی بگیرم
فرهنگ لغت هوشیار