جدول جو
جدول جو

معنی مکایدت کردن

مکایدت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، اورندیدن، غدر اندیشیدن، سالوسی کردن، فریفتن، گربه شانه کردن، تنبل ساختن، غدر کردن، شید آوردن، نارو زدن، مکر کردن، ترفند کردن، دستان آوردن، نیرنگ ساختن، کید آوردن، تبندیدن، پشت هم اندازی کردن، خدعه کردن، چپ رفتن، حقّه زدن، غدر داشتن
تصویری از مکایدت کردن
تصویر مکایدت کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مکایدت کردن

مشایعت کردن

مشایعت کردن
در پی کسی رفتن پیروی کردن کسی را: همه ما عروس و داماد را تا خانه داماد مشایعت کردیم، بدرقه کردن مسافر را
فرهنگ لغت هوشیار

مشاهدت کردن

مشاهدت کردن
دیدن مشاهده کردن: ... تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است بلطافت سخن و ذلاقت زبان
فرهنگ لغت هوشیار

مکاشفت کردن

مکاشفت کردن
مکاشفه کردن: (و بنده برگ نداشت پیرانه سر که از محنتی بجسته و دیگر مکاشفت با خلق کند) (بیهقی. فض. 163)
مکاشفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

مشاهدت کردن

مشاهدت کردن
دیدن. نگریستن. نگاه کردن. نظرنمودن. ملاحظه کردن. معاینه نمودن: شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). بدوباید پیوست و هول و خطر و... او مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). لشکر چون تفاوت حال هر دو طرف مشاهدت کردند از خدمت الیسع دور و نفور شدند. (ترجمه تاریخ یمینی) .... تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است به لطافت سخن و زلاقت زبان. (مرزبان نامه ص 171)
لغت نامه دهخدا

مساعدت کردن

مساعدت کردن
کمک کردن. همراهی کردن. معاضدت کردن. موافقت کردن. یاری کردن. یارمندی کردن: سخت تازه شد و شادکام و بنده را به شراب بازگرفت و خام بودی مساعدت ناکردن. (تاریخ بیهقی ص 161). نیک آوردی که نیامدی و با خواجه به شراب مساعدت کردی. (تاریخ بیهقی ص 161). اگر امیر در این جنگ با ما مساعدت کند... (تاریخ بیهقی). که قضای ایزد تعالی با نصرتهای وی موافقت و مساعدت نکرد. (تاریخ بیهقی ص 176)
لغت نامه دهخدا

مساعدت کردن

مساعدت کردن
دستگیری کردن، کمک کردن، همراهی کردن، مدد کردن، معاضدت کردن، یاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد