معنی گرم راندن - فرهنگ فارسی عمید
معنی گرم راندن
- گرم راندن
- کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن
تصویر گرم راندن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گرم راندن
گرم راندن
- گرم راندن
- تندرفتن تیز شتافتن: رهی به پیش خود اندر گرفت و گرم براند بزیر رایت منصور لشکری جرار. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
گرم راندن
- گرم راندن
- تند راندن. سریع رفتن:
رهی به پیش خود اندرگرفت و گرم براند
به زیر رایت منصور لشکری جرار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
گرم ماندن
- گرم ماندن
- حرارت را در خود حفظ کردن، یا گرم ماندن بازار... رایج ماندن روایی داشتن: ای زبر دست زیر دست آزار گرم تاکی بماند این بازار ک (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
گرم ماندن
- گرم ماندن
- رائج ماندن. روائی داشتن:
ای زبردست زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار.
سعدی (گلستان).
رجوع به گرم و گرم بازار شود
لغت نامه دهخدا
کام راندن
- کام راندن
- کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن
فرهنگ فارسی عمید
قلم راندن
- قلم راندن
- کلک راندن نیک نوشتن نوشتن رقم کردن: قضا راند چون روز اول قلم شد این بیت من بر سر من رقم
فرهنگ لغت هوشیار