جدول جو
جدول جو

معنی کماج دان

کماج دان
نوعی دیگ مسی بزرگ که معمولاً در آن نان کماج می پزند
تصویری از کماج دان
تصویر کماج دان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کماج دان

کمان دان

کمان دان
ظرفی که کمان را در آن بگذارند، قربان، نیم لنگ، کمانچوله
کمان دان
فرهنگ فارسی عمید

کماجدان

کماجدان
کماچدان. ظرفی مسین به سان دیگ و دردار که در آن خمیر فطیر را با روغن گذاشته و در آن را محکم نموده درزیر آتش خل گذارند تا پخته شود و نیز در آن خورشها پزند. (ناظم الاطباء). ظرف مسین یا سفالین بسان دیگ دردار که در آن خورش پزند. (فرهنگ فارسی معین). قسمی دیگ مسین خرد با در. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مزاج دان

مزاج دان
سرشتدان مزاج شناس، آنکه باخلاق دیگران آگاه باشد و طرز رفتار با آنها را بداند
فرهنگ لغت هوشیار

کمان دار

کمان دار
دارندۀ کمان، کسی که در تیراندازی با کمان مهارت دارد، کمان گیر
کمان دار
فرهنگ فارسی عمید

تمام دان

تمام دان
دانای کامل. تمام خرد:
بود از ندمای شه جوانی
در هر هنری تمام دانی.
نظامی.
رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

کماندان

کماندان
فرمانده، افسر ارتش که به عده ای سرباز فرمان می دهد، آنکه فرمان بدهد، فرمان دهنده، حاکم
کماندان
فرهنگ فارسی عمید