آن که کفن دزدد. (آنندراج). نباش. جیاف مختفی. کفن آهنج. (یادداشت مؤلف) : رخنه درگور من از نیش جگر بسیار است ای کفن دزد تو کی روی به من می آری. مسیح کاشی (از آنندراج). - امثال: کفن دزد شب از مرده نترسد و روزاز زندگان برمد. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1222). رحمت به کفن دزد اولی. نظیر رحم اﷲ النباش اول. (از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 864)
آنکه برای مردگان کفن سازد. (فرهنگ فارسی معین) : هر آن مام کو چون تو زایدپسر کفن دوز خوانیمش و مویه گر. فردوسی. کفن دوز بر وی ببارید خون بشانه زد آن ریش کافورگون. فردوسی. - کفن دوزی، عمل و شغل کفن دوز. (فرهنگ فارسی معین). - ، دکان کفن دوز. (فرهنگ فارسی معین)