نام فرشته ای است که مقرب خداست و حامل صور. (آنندراج) (غیاث). مخفف اسرافیل: سرافیل را دید صوری بدست برافراخته سر ز جای نشست. فردوسی. سرافیل هم رازش و هم نشست براق اسب و جبریل فرمانبر است. اسدی. آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش جان بازیافت پیر سراندیب در زمان. خاقانی. سرافیل آمد و بر پر نشاندش به هودج خانه رفرف رساندش. نظامی. حدیث سرافیل و آوای صور نگفتم که ده میشد از راه دور. نظامی. رجوع به اسرافیل شود
مأخوذ از زنجبیل تازی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). زنجبیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنحبیل و کارآموزی داروسازی ص 179 شود. - زنجفیل پرورده، زنجبیل پرورده. رجوع به همین ترکیب ذیل زنجبیل شود. - زنجفیل کوکه، نانی است چون نیمه بهی یااناری درشت که شکر و زنجبیل دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - زنجفیلی، منسوب به زنجفیل. آنچه بزنجفیل آمیخته باشند چون نان و حلوا و جز اینها. رجوع به زنجبیل شود. - ، نوعی نان کوچک مدور که از آرد و شیرۀ انگور و زنجفیل به هنگام نوروز در جنوب خراسان تهیه می کنند