جدول جو
جدول جو

معنی سنسفیل

سنسفیل
شنگ، گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسفلنج، اسپلنج، ریش بز، لحیة التیس، مکرنه، دم اسب
تصویری از سنسفیل
تصویر سنسفیل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سنسفیل

سرافیل

سرافیل
اسرافیل، در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود می دمد تا مردگان زنده شوند
سرافیل
فرهنگ فارسی عمید

سلسبیل

سلسبیل
نام چشمه ای در بهشت، کنایه از نرم و روان، کنایه از آب روان و گوارا، کنایه از می خوشگوار
سلسبیل
فرهنگ فارسی عمید

سرافیل

سرافیل
نام فرشته ای است که مقرب خداست و حامل صور. (آنندراج) (غیاث). مخفف اسرافیل:
سرافیل را دید صوری بدست
برافراخته سر ز جای نشست.
فردوسی.
سرافیل هم رازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمانبر است.
اسدی.
آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش
جان بازیافت پیر سراندیب در زمان.
خاقانی.
سرافیل آمد و بر پر نشاندش
به هودج خانه رفرف رساندش.
نظامی.
حدیث سرافیل و آوای صور
نگفتم که ده میشد از راه دور.
نظامی.
رجوع به اسرافیل شود
لغت نامه دهخدا

زنجفیل

زنجفیل
مأخوذ از زنجبیل تازی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). زنجبیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنحبیل و کارآموزی داروسازی ص 179 شود.
- زنجفیل پرورده، زنجبیل پرورده. رجوع به همین ترکیب ذیل زنجبیل شود.
- زنجفیل کوکه، نانی است چون نیمه بهی یااناری درشت که شکر و زنجبیل دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زنجفیلی، منسوب به زنجفیل. آنچه بزنجفیل آمیخته باشند چون نان و حلوا و جز اینها. رجوع به زنجبیل شود.
- ، نوعی نان کوچک مدور که از آرد و شیرۀ انگور و زنجفیل به هنگام نوروز در جنوب خراسان تهیه می کنند
لغت نامه دهخدا