جدول جو
جدول جو

معنی سفله پرور

سفله پرور
آنکه مردم فرومایه را بپروراند مثلاً دنیای سفله پرور
تصویری از سفله پرور
تصویر سفله پرور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سفله پرور

سفله پرور

سفله پرور
پست پرور آنکه فرومایگان را تربیت کند مربی سفلگان: دنیای سفله پرور
فرهنگ لغت هوشیار

سفله پرور

سفله پرور
دون پرورنده. که فرومایگان را نوازد و جوانمردان را خوار دارد:
آب و هوای فارس عجب سفله پرور است
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم.
حافظ.
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببی است.
حافظ
لغت نامه دهخدا

سایه پرور

سایه پرور
آنکه یا آنچه در سایه پرورش یافته، میوه ای که آنرا در سایه خشک کرده باشند، شخص آسوده راحت طلب، مفت خور
فرهنگ لغت هوشیار

سایه پرور

سایه پرور
کسی یا چیزی که در سایه پرورش یافته باشد، میوه ای که در سایه رسیده یا آن را در سایه خشک کرده باشند، کنایه از شخص آسوده و محنت نکشیده، کسی که پیوسته در ناز و نعمت به سر برده باشد، برای مِثال تو سایه پرور نازی چه غم از آن داری / که ما ز تابش خورشید جور سوخته ایم (سراج الدین راجی- مجمع الفرس - سایه پرور)
سایه پرور
فرهنگ فارسی عمید

سایه پرور

سایه پرور
کنایه از آسوده. (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. (برهان) ، مفت خور. (انجمن آرا). رایگان خوار. (آنندراج) (برهان). کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته و بخورد و خفت و راحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (انجمن آرا) :
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد سایه پرور ما از که کمتر است.
حافظ.
ای خونبهای نافۀ چین خار راه تو
خورشید سایه پرور طرف کلاه تو.
حافظ.
رجوع به سایه پرورد شود.
، گیاهی که آن را نان خورش کنند. (برهان). نانخورش، هر چیز نازک و ظریف، طفیلی، مگسهای سر سفرۀطعام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گله پرور

گله پرور
آنکه گله و رمه را پرورش دهد کسی که بتربیت اغنام و احشام پردازد
گله پرور
فرهنگ لغت هوشیار

کله پرور

کله پرور
کله پروار. (ناظم الاطباء). رجوع به کله پروار شود
لغت نامه دهخدا